امروز دایی مادرم بعد از هشتادو چند سال فوت کرد . بابا می گفت برادرای ناتنیش تا عید پرونده ی مال و اموال این پیرمرد بی وارثو می بندن یاد وقتی افتادم که مادرجون از اذیت و آزاری که دایی نسبت به خودش و دو تا برادرش انجام میداد میگفت. حالا همون دوتا برادر شدن بلای جون مال و اموالش کارما یعنی همین. نمیدونم انقدر زنده می مونم که کارمایی که خدا رو این دوتا برادر(دایی های مادرم) اعمال می کنه رو ببینم.
من یه گلدون پر از گل بودم وزش چشم تو پاییزم کرد. عشق من عشق به دست آوردنت با همه دنیا گلاویزم کرد مردم از تشنگی اما لب تو یه عطش به خنده دعوتم نکرد بین این اومده ها و رفته ها.هیچکس مثل تو اذیتم نکرد سر این سفره هنوزم یه نفر روز و شب منتظر مهمونه مطمئن باش کسی قادر نیست منو از عشق تو برگردونه. + رفیق روزهای خاطره ساز همه ی کسایی که در خاطرات زنده اند.
درباره این سایت